هرچی بخوای این تو هست... |
جانشینان تیمور [ویرایش]میرانشاه و پسرش ابابکر در دیار بکر و عراق عرب حکومت داشتند. عمر، پسر دیگر میرانشاه، حاکم آذربایجان و عراق عجم بود. پیرمحمد و رستم و اسکندر (پسران عمرشیخ)، به ترتیب فارس، اصفهان و همدان را تحت فرمان داشتند. هریک از آنان میکوشیدند تا با کمک امیران و لشکریان، هر چه زودتر سمرقند، تختگاه تیمور، را فتح کنند. پیرمحمد که تیمور وصیت کرده بود جانشینش باشد در قندهار بود و نتوانست بهموقع به سمرقند برسد. برخی از امیران تیمور، به بهانه? عملی کردن نقشه? لشکرکشی تیمور به چین، خلیل سلطان پسر میرانشاه را که در تاشکند بود، بر تخت نشاندند [12][13]. اما خلیل سلطان با مخالفت سایر امیرانِ قدرتمند تیمور، از جمله امیرشاه ملک و امیرشیخ نورالدین و دیگر مدعیان حکومت روبرو شد. نخستین فرد از خاندان تیمور که مخالفت جدّی خود را با او آشکار کرد، سلطان حسین، نبیره? دختری تیمور، والی ماورای سیحون بود [14][15] اما نتوانست حمایت لشکریان را جلب کند و ناگزیر به شاهرخ پیوست و سپس در هرات به دستور او به قتل رسید [16][17]. شاهرخ در هرات خود را وارث تخت پدر نامید و به سبب اقتدار و کفایتش توانست تا اندازهای بر دیگر مدعیان چیره شود. پیرمحمد در شیراز بر خلاف برادرانش، حمایتش را از شاهرخ که ناپدریاش نیز بود، اعلام کرد[18][19][20]. در همین زمان درگیری و کشمکش میان مدعیان حکومت، یعنی پسران عمرشیخ (رستم، اسکندر، پیرمحمد و بایقَرا) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر و خلیل سلطان) آغاز شد[21][22]. شاهرخ با اینکه بسیاری از امیران، همچون امیرشاه ملک و حاکمان محلی، از او حمایت میکردند از درگیری مستقیم با افراد خاندانش اجتناب کرد و به سروسامان دادن هرات مشغول شد. از طرفی در تبریز، اصفهان، شیراز، کرمان و سبزوار بهسبب بیکفایتی خلیلسلطان و درگیری مدعیان جانشینی، آشوب شده بود[23]. خلیلسلطان پس از چهار سال حکومت در سمرقند و از بین بردن خزاین تیمور، گرفتار خدایداد حسینی، والی ماورای سیحون شد[24][25]. شاهرخ در 811 ه.ق به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد را کشت و خلیلسلطان را پس از رهایی به ری فرستاد و سمرقند را به اُلُغبیگ داد [26]. حکومت شاهرخ [ویرایش]نوشتار اصلی: شاهرخ
طی پانزده سال پس از درگذشت تیمور بهتدریج قدرت پسر او شاهرخ بر سایر امیرزادگان و مدعیان تاج و تخت فزونی یافت و به خارج از مرزهای خراسان راه پیدا کرد. در واقع نزاع اولیه بین مدعیان تاج و تخت تیمور که پس از مرگ وی قریب سی سال طول کشید با چیرگی تدریجی شاهرخ بر تمامی قلمرو تیمور، دورانی هر چند کوتاه از ثبات و امنیت را تجربه کرد. شاهرخ پس از تسخیر مازندران در 809 ه.ق، ماوراءالنهر و مغولستان را در 811 ه.ق، بلخ و تخارستان را در 812 ه.ق و خوارزم را در 815 تحت فرمانروایی خود درآورد. در 817 ه.ق عراق عجم و فارس را از اسکندر گرفت و همانند تیمور حکومت این نواحی را میان پسران و نوههایش تقسیم کرد. در این مدت بسیاری از مدعیان حکومت از بین رفتند: عمر در 809 ه.ق به دست برادرش ابابکر کشته شد و ابابکر را ایدکو (والی کرمان) کشت، میرانشاه در 810 ه.ق به دست قرایوسف ترکمان و پیرمحمد جهانگیر در 811 ه.ق به دست وزیرش پیرعلی تاز به قتل رسیدند، خلیل سلطان هم در 814 ه.ق به مرگ طبیعی درگذشت [27]. شاهرخ که توانسته بود از سرزمینهای از هم گسیخته، قلمرو تقریباً یکپارچهای فراهم سازد با همسایگان و رقیبانش روابطی دوستانه برقرار کرد چنانکه سفیرانی از چین، هند، شروان و دشت قپچاق به دربار او آمد و رفت داشتند[28] اما او هیچگاه نتوانست قدرت تیموریان را در خارج از مرزهای ایران و ماوراءالنهر تثبیت کند. شاهرخ با وجود کامیابیهایش در سامان دادن به امور داخلی و از بین بردن رقیبان، پس از قدرت گرفتن ترکمانان قراقوینلو در آذربایجان، نتوانست اقتدار خویش را در آنجا حفظ کند. با مرگ قرایوسف ترکمان در 823 ه.ق، شاهرخ حدود یک سال تبریز را در اختیار داشت و سه بار نیز به آذربایجان لشکر کشید که آخرین بار در 839 ه.ق بود ولی با وجود این پیروزیها نتوانست آنجا را حفظ کند و چون از بیم پسران قرایوسف، کسی حکومت آذربایجان را نمیپذیرفت [29][30]، شاهرخ مجبور شد فقط به ذکر نامش در خطبههایی که در آذربایجان خوانده میشد، بسنده کند. وی در اواخر عمر با شورشِ سلطان محمد، پسر بایسنقر و حاکم ری، مواجه شد و با وجود بیماری، به تشویق همسرش گوهرشادآغا بیگم، در 850 ه.ق به آنجا لشکر کشید. سلطان محمد گریخت و شاهرخ پس از 43 سال سلطنت، در ری درگذشت [31][32][33]. شاهرخ در سن هفتاد و دو سالگی و به سال 850 ه.ق / 1446 م چشم از جهان فروبست. شورش سلطانمحمد و مرگ شاهرخ، موجب تسریع در زوال این خاندان شد. منبع: wikipedia.org [ پنج شنبه 91/9/23 ] [ 7:22 عصر ] [ محمد آذر ]
[ نظر ]
|